loading...
***تفریح کده ی آبشار***
آخرین ارسال های انجمن
Amir1x بازدید : 512 1392/12/24 نظرات (0)


پرنده کاسوری پرنده ای است تحسين بر انگيز و دارای پرهای مو بلندی است كه او را ميان بوته های در هم تنيده ی زير درختان جنگلي در امان نگه مي دارد.تنها بقايای چند بال روی بدنش يافت می شود اما پاهايش بسيار قوی و مجهز به چنگال های تيزند كه می توانند زخم های جدی وارد سازند.

سر و گردنش گر است اما رنگ آن روشن است و تاج هایی روشن و شاخ مانند روی آن ديده می شود.در حين جست و جوی دانه ها ميوه ها توت ها هنگام عبور از جنگل انبوه شاخک های برآمده اش را رو به جلو گرفته مسير حركت خود را می گشايد.نر و ماده شبيه به هم اند.اما ماده بزرگ تر است.پرنده ی ماده روی زمين و در لانه ای كم عمق كه درون آن با برگ پوشيده شده است 3تا6 تخم سبزرنگ می گذارد.


Amir1x بازدید : 1378 1392/05/28 نظرات (0)


“براندن” عکاس / بلاگر آمریکایی مدت هاست تحت عنوان Humans of New York روایت های تصویری / نوشتاری اش از زندگی مردم را منتشر میکند. او که در ماه دسامبر به ایران سفر کرد میگوید: “علیرغم هشدارهای دولت آمریکا برای سفر به ایران و به ویژه عکاسی در آنجا،من به ایران آمدم. کشوری زیبا با تاریخچه ای غنی و مردمانی مهمان نواز. آنها مردم آمریکا را به طور ویژه ای دوست دارند. به ما لبخند میزنند، برایمان دست تکان میدهند، به صرف غذا دعوتمان میکنند و میخواهند پیغام های شخصیشان را به جنیفر لوپز برسانیم. استفاده از تکنولوژی، موزیک ها و فیلم های آمریکایی در اینجا عمومیت دارد. در ایران هم مانند بقیه کشورها، مردم عقاید و دیدگاه های متفاوتی دارند اما اکثریتشان با احترام و حسن نیت با شما برخورد میکنند.تنها نکته تاسف آور، رابطه خصومت آمیز بین دولت های این دو کشور است. اخیرا به دلیل کاهش ارزش ریال، سفر به ایران نیز بسیار ارزان تمام میشود.”


عکس های این عکاس به همراه کامنت های کاربرای آمریکایی را در ادامه ی مطلب ببینید.


Amir1x بازدید : 579 1392/03/10 نظرات (0)

3 آرزو

خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به درون بیشه زار کنار زمین شد. خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد. قورباغه ای در تله ای گرفتار بود. قورباغه حرف می زد! رو به خانم گفت: اگر مرا از بند آزاد کنی، سه آرزویت را برآورده می کنم. خانم ذوق زده شد و سریع قورباغه را آزاد کرد. قورباغه به او گفت: نگذاشتی شرایط برآورده کردن آرزوها را بگویم. هر آرزویی که برایت برآورده کنم، ۱۰ برابر آن را برای همسرت برآورده می کنم! خانم کمی تامل کرد و گفت: مشکلی ندارد.

آرزوی اول خود را گفت... من می خواهم زیباترین زن دنیا شوم. قورباغه به او گفت: اگر زیباترین شوی شوهرت ۱۰ برابر از تو زیباتر می شود و ممکن است چشم زن های دیگر به دنبالش بیافتد و تو او را از دست بدهی. خانم گفت؛ مشکلی ندارد. چون من زیباترینم، کس دیگری در چشم او به جز من نخواهد ماند. پس آرزویش برآورده شد.

بعد گفت که من می خواهم ثروتمند ترین فرد دنیا شوم. قورباغه به او گفت شوهرت ۱۰ برابر ثروتمند تر می شود و ممکن است به زندگی تان لطمه بزند. خانم گفت؛ نه هر چه من دارم مال اوست و آن وقت او هم مال من است. پس ثروتمند شد.

آرزوی سومش را که گفت قورباغه جا خورد و بدون چون و چرایی برآورده کرد. خانم گفت: می خواهم به یک حمله قلبی خفیف دچار شوم!

نکته اخلاقی: خانم ها خیلی باهوش هستند. پس باهاشون درگیر نشین.

قابل توجه خواننده های مونث: این جا پایان این داستان
بود. لطفاً صفحه را ببندید و برید حالشو ببرید.

...

...

...

...

...

مرد دچار حمله قلبی ۱۰ برابر خفیف تر از همسرش شد!

Amir1x بازدید : 1491 1392/01/31 نظرات (1)

این پرتره های غم انگیز (در ادامه مطلب) که اثر هنرمند عکاس آلمانی Walter Schels و دستیارش میباشد، قبل و بعد از مرگ انسان ها را به فاصله چند روز یا چند ساعت به تصویر کشیده است. در این تصاویر از نوزاد ۱۷ ماهه تا مرد ۸۳ ساله به تصویر کشیده شده اند.

بطور حتم دیدن این تصاویر غم انگیز است اما نکته بسیار مهم در مورد آنها این است که هر بیننده ای بعد از دیدن این تصاویر ناخودآگاه به مرگ خود فکر میکند و شاید به این باور برسیم که فاصله ی بین مرگ و زندگی تنها یک دم است.
اگر با دیدن تصاویر مردگان وحشت زده میشوید دیدن این تصاویر را به شما توصیه نمیکنیم.
Amir1x بازدید : 495 1392/01/09 نظرات (0)
می گویند در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی می کرد که از درد چشم خواب به چشم نداشت و برای مداوای چشم دردش انواع قرص ها و آمپول ها را به خود تزریق کرده بود اما نتیجه چندانی نگرفته بود. وی پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان زیاد، درمان درد خود را مراجعه به یک راهب مقدس و شناخته شده می بیند.

 وی به راهب مراجعه می کند و راهب نیز پس از معاینه وی، به او پیشنهاد می کند که مدتی (...)
Amir1x بازدید : 915 1392/01/06 نظرات (0)

کدستان
تفریح کده ی آبشار

شجاعت زیاد و دیدنی دختری به نام اقیانوس (عکس)

Amir1x بازدید : 652 1392/01/04 نظرات (1)
اوشن (اقیانوس) رامسی نام دختری است که وقتی در پشت یک کوسه سفید رنگ بزرگ در اقیانوس حرکت می کند بسیار آرام به نظر می رسد و با اطمینان خاطر لبخند می زند. این نمایش حیرت انگیز شجاعت، تا آنجا پیش می رود که او با یکی از وحشتناک ترین درنده های اقیانوس بدون محافظ شنا می کند. ولی خانم رامسی به سراسر جهان سفر کرده و با گونه های مختلف کوسه شنا می کند و امیدوار است به همه ثابت کند آنطور که در فیلم ها ترسناک جلوه داده شده اند نیستند.




دختر باهوش

Amir1x بازدید : 533 1391/12/29 نظرات (0)


رفتم به مغازه دوستم، دیدم یه دختر شاکی اومد تو، لپتاپش رو کوبید روی میز و به فروشنده گفت: لپتاپتون خرابه، من این رو نمی خواهم.

فروشنده: چرا؟

دختره: من نمی تونم اطلاعات لپتاپ قدیمیم رو روی این بریزم!

فروشنده: خانم! امکان نداره، می شه لطفا این کار رو جلوی من انجام بدین؟

دختره لپتاپش رو روشن کرد، یه ماوس هم از کیفش (...)

برتولت برشت

Amir1x بازدید : 402 1391/12/10 نظرات (0)

برتولت برشت

برتولت برشت نویسنده معروف آلمانی ضد فاشیست بود.


قاضی: اسم؟

برشت: شما خودتون می دونین

قاضی: می‌دونیم اما شما خودت باید بگی.

برشت: خوب. من رو به خاطر برتولت برشت بودن محاکمه می‌کنین. دیگه چرا باید اسمم رو بگم؟

قاضی: با این حال باید اسمتون رو بگین. اسم؟

برشت: من که گفتم. برشت هستم.

قاضی: ازدواج کرده اید؟

برشت : بعله

قاضی: با چه کسی؟

برشت: با یک زن.

خنده حضار در دادگاه

قاضی: شما دادگاه رو مسخره می‌کنید؟

برشت: نه این طور نیست.

قاضی: پس چرا می‌گویید با یک زن ازدواج کرده‌اید؟

برشت: چون واقعا با یک زن ازدواج کرده‌ام!

قاضی: کسی را دیده‌اید با یک مرد ازدواج کند؟

برشت: بله!

قاضی: چه کسی؟

برشت: همسر من. او با یک مرد ازدواج کرده است

داستان کوتاه: شایعه

Amir1x بازدید : 509 1391/09/20 نظرات (0)

داستان کوتاه: شایعه

اعضای قبیله سرخ پوست از رییس جدید می پرسند: «آیا زمستان سختی در پیش است؟»
رییس جوان قبیله که هیچ تجربه ای در این زمینه نداشت، جواب می ده «برای احتیاط برید هیزم تهیه کنید»
بعد می ره به سازمان هواشناسی کشور زنگ می زنه: «آقا امسال زمستون سردی در پیشه؟»
پاسخ: «این طور به نظر میاد»،
پس رییس به مردان قبیله دستور می ده که بیشتر هیزم جمع کنند و برای این که مطمئن بشه یه بار دیگه به سازمان هواشناسی زنگ می زنه: «شما نظر قبلی تون رو تایید می کنید؟»
پاسخ: «صد در صد»،
رییس به همه افراد قبیله دستور می ده که تمام توانشون رو برای جمع آوری هیزم بیشتر صرف کنند. بعد دوباره به سازمان هواشناسی زنگ می زنه: «آقا شما مطمئنید که امسال زمستان سردی در پیشه؟»
پاسخ: بگذار این طوری بگم؛ سردترین زمستان در تاریخ معاصر!
رییس: «از کجا می دونید؟»
پاسخ: «چون سرخ پوست ها دیوانه وار دارن هیزم جمع می کنن!

دختربچه باهوش

Amir1x بازدید : 475 1391/09/10 نظرات (0)

دختربچه باهوش

دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت:
مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش.
بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت:
چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می دی، می تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.
ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات ها خجالت می کشه گفت: "دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار"
دخترک پاسخ داد: "عمو! نمی خوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمی شه شما بهم بدین؟"
بقال با تعجب پرسید:
چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می کنه؟
و دخترک با خنده ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
    آرشیو
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 646
  • کل نظرات : 290
  • افراد آنلاین : 10
  • تعداد اعضا : 931
  • آی پی امروز : 187
  • آی پی دیروز : 247
  • بازدید امروز : 2,492
  • باردید دیروز : 1,586
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 7
  • بازدید هفته : 7,091
  • بازدید ماه : 7,091
  • بازدید سال : 159,878
  • بازدید کلی : 2,570,456
  • کدهای اختصاصی

    تفریح کده ی آبشار